Designed by Aziz

 
 


هر چي فکر کردم ديدم وجود فايلهايي مثل format و move و کلا شاخه command(دستورات dos) براي محيط ويندوز اضافيه.... تازه هرچي فايل براي uninstall برنامه ها پيدا کردم هم پاک کردم.... به طور کلي مي شه گفت تا حالا هر فايلي رو که مي دونستم چه کار مي کنه پاک کردم... هر چي فايل مونده از ترس اينه که اگه پاک کنم، ديگه ويندوز بالا نياد!!!!!!!!




◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘

 



باز هم کلي حرف بدون وقت براي نوشتن.... دارم مثل ادم بزرگهاي شازده کوچولو مي شم... دوست ندارم اين وضعيت رو....

براي يک دوست..... کي گفته من خبر ندارم؟؟؟؟؟




آقا قبول نيست..... وقتي مجبور باشي براي خالي شدن حتي چند کيلوبايت رو کامپيوترت فايل پاک کني... وقتي اين فايل پاک کردنها براي دفعه دوم به شاخه فونت ويندوز برسه... اون وقت ممکنه حتي فونتهاي اوليه ويندوز رو پاک کني و به سادگي چيز انگليسي رو نتوني بخوني.... دارم به روش سعي و خطا کار مي کنم.. ادرس رو تايپ مي کنم، اگه رفت درست بوده، وگرنه دوبازه تايپ مي کنم و الي اخر.....

بعد نکته جالب ماجرا... بعد از دونلود فايل ۶ مگي مورد نظر، با جاباز کردن کيلوبايت به کيلوبايت،‌ ببيني فايل مورد نظر zip شده و تو در اولين گام Winzip رو پاک کردي....

فعلا باز دارم فايل پاک مي کنم براي دونلود Winzip.... اون هم با سرعت شش دهم کيلوبايت در ثانيه..... تازه از الان فکر دو جاي ديگه رو هم بايد بکنم،‌ اول جاي نصب Winzip دونلودي،‌بعد جاي بازکردن فايل zip شده اوليه....




◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘

 



اي مهربانتر از برگ در بوسه هاي باران
بيداري ستاره در چشم جويباران
آئينه نگاهت پيوند صبح و ساحل
لبخند گاهگاهت صبح ستاره باران.....




شونصد روزه مي خوام بنويسم.. واقعا وقت نمي کنم.... اين جا رو که مي بينم حس يه خونه قديمي خاک گرفته اي رو بهم مي ده که بد جوري بايد بهش برسم.... تازه کلي هم دلم براش تنگ شده... فقط بازهم مشکل اينه که باز هم وقت ندارم.... الان دو ساعت ديگه بليط دارم بعد هنوز هيچ کاري نکردم باز امدم اين جا نشستم همين چند خط رو حداقل بنويسم....




◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘

 



دارم از فرط خواب مي ميرم.... يه امتحان با يه حجم بي نهايت کتاب با کلي جزئيات که همه رو حفظ مي کني و بعد امتحان فقط چند تا سوال کلي و همين... سر جلسه بيشترين حسي که داشتم حس حماقت محض بود از بي خوابي ديشب...

مسخره است،‌ الان مثل چي دوست دارم بشينم براي کنکور بخونم... نمي دونم چرا، حتي نه به خاطر بحث منطق و دليل براي خوندن و لزوم قبول شدن و تهديد ها و خيلي چيز هاي ديگه، همين طوري دوست دارم، ّ مثل دانش‌آموزي كه درس هندسه‌اش را ديوانه‌وار دوست مي‌دارد ... ّ هوس کردم... فکر کنم فقط به خاطر اينه که الان وقت ندارم بخونم!!!!




◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘

 



آخه وقتي استاد مي گه شما چون ميان ترمهات زياد شده، تو تصحيح برگه ات سخت گيري کردم و براي هر غلط بيشتر کم کردم، چي مي توني بگي؟




◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘

 

 

www.flickr.com