Designed by Aziz

 
 





طعم خوش خاطره...




◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘

 



یک تمرین گنده عجیب غریب باید تحویل می دادیم و بدجوری توش به گل نشستیم. تعطیلات آخر هفته هم شروع شده بود و دستمون به جایی بند نمی شد. ایمیل زدیم به استاد و طفلک راهنمایی کاملی کرد. مشکل بعدی و ایمیل بعدی و این پروسه 6 بار در طول دو روز تعطیلات تکرار شد و استاد نازنین نه تنها همه رو جواب داد که حتی جاهایی که می دید نه بابا این ها خنگ تر از این حرفهان تو ایمیلش مثال هم می زد که قضیه روشنتر بشه.

خلاصه امروز رفتیم قبل کلاس ازش تشکر کنیم و معذرت خواهی از زحمت های ایجاد شده، اون برگشته معذرت خواهی که شما تو زحمت افتاده بودین به خاطر مساله! بعد هم اصرار می کنه که من راهنمایی هم نمی کردم شما می تونستین مساله رو حل کنین! حالا از ما اصرار که نه بابا ما خنگتر از این حرفها بودیم و از ایشون انکار :)

این اصرار و انکار در حالیه که تو جواب یکی از ایمیلها که گفته بودیم به نظر ما فلان چیز این جوری است برگشت گفت:
You have misunderstood the issue. There isn't absolutely any reason that can support your idea




حسین نازنین در نظر خواهی نوشته قبل یک راهنمایی تکمیلی کرده... موضوع اینه که این اون فوت کوزه گری قضیه بود. اگه از فردا دیدین همه دنیا پژوهشگر موفق شدند، بدونین قضیه از کجا آب خورده :)) ضمن این که جدا آزاده جون، تو این 4-5 سال دوستیمون متوجه علاقه شدید من به پژوهشگر شدن نشده بودی؟ فکر می کردم از سجایای رفتاری و اخلاقیم این موضوع بارز و مبرهنه ؛)




◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘

 



یک سری اصول وجود داره که به عنوان یک پژوهشگر موفق در یک دانشگاه سطح بالای(!) علمی باید حتما مورد توجه قرار بگیرند. یکی از این اصول باز کردن صفحات وبلاگهای دوستان مختلف به صورت new tab و نه new page است که در صورت حضور بی موقع استاد نازنین بتوان با یک ضربت تمام صفحات رو بست نه این که استاد بیاد پای کامپیوترت و تو اون پایین 15 تا پنجره internet explorer داشته باشی :))




◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘

 



"وقتی ته دریا را برای بار اول کشف می کنی خیلی زیباست، اما مثل هر چیز دیگری، زیباترینهایش بعدا خودشان را نشان می دهند یعنی آن وقت که با وجب به وجبش آشنا می شوی."
ایتالو کالوینو، ماهی های بزرگ ماهی های کوچک




پشت جلد کتاب "دوره چهارم سنتور ردیف مرحوم استاد ابولحسن صبا" نوشته:
فهرست کتابهایی که تا کنون توسط این مولف بچاپ رسیده است:
1- سه دوره کتاب خیاطی منتخب صبا
2- کتاب لباس کودک
...
30-کتاب گل سازی با اسفنج

قشنگترش بعدشه که نوشته:
"کلیه کارهای هنری و دستی که در دنیا و ایران موجود است در این آموزشگاه تدریس می شود"

و نابترین بخش قضیه این جاست که این جمله آخر کاملش اینجوریه:
"کلیه کارهای هنری و دستی که در دنیا و ایران موجود است در این آموزشگاه تدریس می شود باضافه خیاطی متدگرلاوین :))




◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘

 




حول حالنا الی احسن الحال...

عید مبارک




چند ساعت مونده به سال تحویل و من استرس تحویل سال گرفتم ؛) جالبه ها... هر سال همیشه این قدر کار داشت آدم که یه دفعه می دید اِه... مثلا نیم ساعت مونده به سال تحویل... ولی این جا و فراغ خاطر و آروم آروم منتظر عید نشستن*... دوست دارم این آرامش رو...
سال داره ته می کشه و به تماشای حجم اتفاقات ممکن سال بعد نشستم... امیدوارم همشون خوب باشن... خوب خوب خوب...

----------
*طبیعی است که حجم دو در بودن استاد در بوجود امدن این همه حس خوب نقش اساسی ایفا می کنه :)




◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘

 



سبزه ها سر به هوا شده اند، هر کدوم هر قدر که دوست داشتند قد کشیدند بدون تناسب و درهم. بازیگوش هم هستند، دو دقیقه غافل بشی برای نور مردنی مهتابی آشپزخونه کمر خم می کنند. امروز یک صندلی درست وسط آشپزخونه اختصاصی برای خودشون گرفتند و قول دادند که دیگه این ور اون ور رو دید نزنند...




◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘

 



سرعت عجیبی گرفته روزها برای رسیدن به عید. یه کم می ترسم. از خلا می ترسم. از اینکه ببینم عید شده و هیچ چیز مثل همیشه نیست... استرس دارم برای تحویل سال... استرسی که قبلا ها هم بود. ولی دوست داشتنی تر بود. از این که امسال از همون اولین روزهاش، روزهاش شکل هم می شن می ترسم...

* امسال روز ۱ فروردین باید ساعت ۶ صبح بلند شم برم تو صف رزرو سالن فوتبال! خلاصه این که فکر کنم با این حساب سال پر سحرخیزی پیش رو داشته باشم :)




به مناسبت عید رفتیم نوروز پارتی... پارتی به معنای دقیق این ور آبی... فقط مکانی برای رقصیدن با آهنگ بلند بدون توجه به این که ادمهای دور و برت رو می شناسی یا نه. و مهمتر از اون بدون توجه به این که رقص بلدی یا نه ؛) خوب بود... برای دو سه ساعت رها شدن تو شلوغی. دیدن جنب و جوش اطرافت و آهنگهای خالتوری که بعضیهاشون رو دوست داری... حجم صدا... با صدای بلند همراهی کردن آهنگ... مخصوصا
بیا بریم اون جا که شباش بوی تو باشه تو هواش
باد که میاد رد شه بره بریزه سرت ستاره هاش

*اون وسط به این نتیجه رسیدم که نه نمی شه. خر تر از این حرفهام. حجم دغدغه هایی که هست رو نمی شه به این آسونی کنار گذاشت... حتی برای سه ساعت و حتی تو اون همه شلوغی و رهایی...

*به شدت اون جا یاد دوستان کردم. بر و بچی که باهشون شب شعر خونه یگانه حسین هم تبدیل به رقص و آواز می شد. خیلی دوست داشتم همتون اونجا بودین... بلد نبودم برقصم و گرنه نائب الزیاره همه دوستان می شدم :))




◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘

 



برای تکمیل هنر خانه داری* سبزه گذاشتم که با سرعت زیادی داره رشد می کنه. بوی عید می اد این جا...
چهارشنبه سوری نسبتا مراسم تر و تمیزی داشتن ایرانی ها این جا. با بزن و برقص و آتیش بازی... اخرش هم یک ای ایران خوندیم که عجیب دوستش داشتم... کلی حس خوب بود تو اون با هم خوندنِ

مهرت از دل چون برون کنم
برگو بی مهر تو چون کنم...

---------
* دیگه کم کم وقتشه. کیس مناسب سراغ دارین بفرستین خواستگاری. الان دیگه ماست و ترشی رو هم خونه درست می کنیم خودمون :) کم مونده گاو بگیریم و از تولید به مصرف شیم ؛)




◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘

 



هوای اینجا بر عکس هوای آکلند، نه تنها خنگ نیست که کلی حواسش به همه جا هست. هفته پیش دما منفی 20 درجه بود، اما حالا که دیده داره عید می شه هوا شده مثبت 15 درجه با یک باد ملایم و نم نم بارون. خداییش هوا نه تنها عیدانه است که عیدانه دوست داشتنی هم هست.

حس عید دارم کاملا. هوای دوست داشتنی و مغازه ها و جشن های ایرانی اینجا کامل به آدم حس عید می دن. تا حدی که دیروز می خواستم اینترنتی خرید کنم کلی ناخودآگاه همش می ترسیدم که اه. الان که بخرم که می خوره به تعطیلات عید و به موقع به دستم نمی رسه!




من رسما از همه دوستانی که این جا پیغام گذاشتن و این spam protector احمق نمایش پیغامشون رو مشروط به تایید من کرده رسما عذر می خوام. جالبه که هر کار می کنم نمی تونم غیرفعالش کنم، زورکی خودش رو گذاشته اینجا... من شرمنده.
ولی جدا به اندازه گاو هم حالیش نیست. وبلاگی که کلا 10 تا خواننده در روز نداره spam اش کجا بوده بچه جان :))




◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘

 



یه ساعت قبل امتحانه و دارم با تمام توان تلاش می کنم که این چهار پنج صفحه ای که تازه به دستم رسیده رو یه جوری تا قبل امتحان تموم کنم... یه چیزی رو نمی فهمم... وسط این تلاش مذبوحانه ام که یه دفعه صدای استاد بلند می شه:

آفتاب نشی باز بری زیر ابرا، مروارید نشی بری ته دریا
رود خونه نشی بری قاطی سیلا، اگه اینجوری بشه
واویلا واویلا واویلا واویلا

موندم با این واویلا همذات پنداری کنم یا به هم افیسی محترم تذکر بدم که بابا قبول که آفیس رو ایرانی ها تخسیر کردن ولی این چیزی از آفیس بودنش نمی کاهه.

از اون ورش هم هست... همچین دلت هوس یه "از همه خوشگلها تو خوشگلتری" کرده که یه دفعه از اون ور اتاق آواز "كي شعر تر انگيزد خاطر كه حزين باشد" بلند شده... خلاصه که این اوصیکم بتقوی ا.. و رعایت حدودکم




◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘

 



این هم لینک یه آهنگ دوست داشتنی دیگه که یه دوست نازنین برام فرستاد...

Oh, my friend, we're older but no wiser
For in our hearts, the dreams are still the same





حالا اگه بشه، نمی شه سکه سه سنتی هم داشته باشیم؟




◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘

 



یعنی واقعا نمی شه سکه یه سنتی رو دو تا سین حساب کرد؟




◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘

 



راستش نمی دونم چی بنویسم که ارزش نوشتن داشته باشه...




◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘

 



امروز برای سومین بار شب تحویل این پروژه تا صبح بیدار موندیم و برای سومین بار تمدید شد. نمی دونم چرا هر دفعه هم که تمدید می شه ما باز دفعه بعدی تا صبحش باید بیدار بمونیم؟




به استاد نازنین ایمیل زدم که
I hope I can contribute more on the next paper.

جواب داد
Don't worry Mojtaba. I'll make you contribute more:)




◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘

 

 

www.flickr.com