داشتم موبایلبازی میکردم دیدم بین این متنهای از پیش آماده برای مسج زدن در مواقع ضروری مثل "I will be there at " و "Sorry, I can't answer your phone now" یکیش هست که از همه خداتره: "I Love you too" باز "I Love you" بود میشد یک کاریش کرد ولی اون too اش من رو کشته :)
□ نوشته شده در ساعت
11:24 PM
توسط واحه
◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘
تو این مدت یکی از انرژیبرترین کارهای عالم که همانا دنبال خونه گشتن است، وقتمون رو بد جور هدر داد. از صدقه سر تکنولوژی هر روز میشد کلی خونه برای اجاره تو اینترنت پیدا کرد و فردا صبحش رفت دنبالش. اشتباه وحشتناکی که کردیم این بود که حد نگذاشتیم برای خودمون. با زیاد شدن گزینهها هر چند حق انتخاب بیشتر میشه، ولی به شدت امکان تصمیمگیری قطعی و از اون مهمتر رضایت ناشی از این تصمیم پایین میاد و خیلی راحت آسایش ناشی از امکانات موجب رفع آرامش میشه.
بماند که قضیه جالبتر از این حرفها تمام شد. در طول این مدت 81 گزینه از اینترنت پیدا کردم که خیلیهاش رو رفتیم و از نزدیک دیدیم. در حین این گشت و گذار (!) در خیابانها یک بار از در خونهای، پیرزنی بیرون امد و بیمقدمه رو کرد به ما و پرسید که دنبال خونه میگردید؟ با این مشخصات و فلان و بهمان. الان تو همون خونهایم :)
□ نوشته شده در ساعت
9:10 PM
توسط واحه
◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘
خوب نوشتن این جا بعد از اون نوشته مفصل قبلی، کاری نبود که بشه به این سادگی انجامش داد. این لطف دوستان هم که تو کامنتهای لینک روانه شده بود :) البته مشخصه که لطف دیگه تموم شده بود و به مرحله تهدید رسیده بود. با توجه به بالاگرفتن تهدید (و حتی خارج شدنش از دنیای مجازی) و رسیدن به مراحل حساس، خلاصه قرار شد خودمون رو لوس نکنیم و وبلاگمون رو بنویسیم مثل بچه ادم :))
قسمت جالب قضیه اینه که وقتی که داشتم این نوشته زیری رو مینوشتم حسم این بود که از این به بعد عین بچه ادم بدون فاصله محیرالعقول وبلاگ مینویسم. نمیدونم اگر این جوری نبود به کجا میرسید.
□ نوشته شده در ساعت
10:46 PM
توسط واحه