میگن چوب خدا صدا ندارهها... امروز بالاخره با تلاشی جانفرسا برگهها رو که تصحیح کردم و تموم شد، بعد فهمیدم که جدی جواب یکی از سوالها غلط بوده و باید دوباره تصحیحش کنم :(
خوب البته وقتی کل هفته پیش رو به استاد محترم گفتی "دارم برگه تصحیح میکنم" روز آخر هفته مجبوری ادعا کنی " آره،تموم شد بالاخره" و وقتی که توی تعطیلی آخر هفته نرسی همه اون برگههایی که تو یک هفته باید تصحیح میکردی رو تصحیح کنی، باید به دنبال یک بهونه خوب برای اول هفته بعد گشت که استاد منتظر نمرهها است. بهونهای مثل "آره، فهمیدم یک سوال رو اشتباه تصحیح کردم و مجبورم همه برگهها رو دوباره تصحیح کنم" :))
□ نوشته شده در ساعت
11:15 PM
توسط واحه
◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘
با عزمی جزم برای درس خوندن درست و حسابی امدم دانشگاه که بلکه کارها یک کم جلو بیافته که بتونیم دو سه هفته آینده رو به گردش با دوستان جانی بپردازیم، مصمم که امروز نه بالاترین باز میکنم نه گوگل ریدر نه فیسبوک و نه غیره. برای تشویق بیشتر هم گفتم برم همون اول به استاد محترم بگم کار قبلی تموم شده (که صد البته نشده) و الان شدیدا مشتاقم که شما نظر بده که چطوری کار رو ادامه بدیم. رفتم در اطاق استاد و ایشون هم خمیازه کشان فرمودند که امروز (که پنجشنبه باشه) خستهام، برو دوشنبه بیا :)) چه انتظاری دارین خوب از آدم؟
□ نوشته شده در ساعت
11:14 AM
توسط واحه
◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘
پروژه فوقم رو که تو ایران نوشتم، نتایج نهایی پروژه تو 5-6 تا نمودار نمایش دادم. استاد محترم نسبتا در جریان قضایا بود و دو استاد ممتحن هم پروژه رو خونده نخونده امدن سر جلسه و همون نمودارها رو دیدن و نمرهای دادند و رفتند. همون نمودارها رو تو یک مقاله فارسی گذاشتیم و استاد محترم چندبار مقاله رو ادیت کرد و در نهایت فرستادیم مجلهای داخلی و اونجا هم سه تا داور نمودارها رو دیدند و تایید شد مقاله. حالا همون نمودارها رو گذاشتم تو یک مقاله انگلیسی و برای استاد محترم فرستادم که ادیت کنه، برگشته روی همه نمودارها خط زده که این نمودارها اصلا مشخص نیست چه چیزی رو بر حسب چه چیزی نشون میده و هیچ مفهومی رو نمیرسونه و کلا باید عوض بشه. خوب آدم چی بگه!!!
□ نوشته شده در ساعت
5:19 PM
توسط واحه
◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘
تو جلسهای که قرار بود با تعریف خوبیهای دانشکده جدید مخ دانشجویان گرامی زده بشه برای قبول کردن پذیرش داده شده، استاد محترم (طبیعتا این با استاد نازنین خودم فرق میکنه!) گفت که از خوبیهای* این گرایش اینه که هر چند قانونا امتحان جامع رو باید آخر سال دوم بدین، ولی ما این فرصت رو هم بهتون میدیم که آخر سال اول امتحان بدین، این طوری اگر رد شدین** امتحان رو، و یک سال دیگه هم خوندین و دوباره رد شدین و مجبور شدیم بیرونتون کنیم، دو سال وقتتون تلف شده نه سه سال!
یادمه اخر دوره لیسانس، استاد عزیزی ازم پرسید اگر میخوای بعد از فوق بری خارج(!) برای ادامه تحصیل، چرا همین الان نمیری؟ گفتم آخه حس میکنم تو دوره لیسانس اینجا همه چیز رو یک جوری سر هم بندی کردم و سختی کار تحقیق نکشیدم و چیزی بلد نیستم، گفتم بگذار حداقل یک پروژه فوقلیسانس اینجا درست و حسابی انجام بدم، بعد با امادگی بیشتر برم! (ته بچه مثبتی)
اون پروژه فوقلیسانس انجام شد، یک پروژه دیگه هم اینجا تو مملکت خارجه انجام شد، آخرش هم هیچ چیز فرقی نکرد! فکر کنم اصلا این آب و هوای رشته است که ادم رو اینجوری بار میاره، ربطی به دانشکده و استاد و اینها نداره :))
□ نوشته شده در ساعت
1:43 PM
توسط واحه
◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘
یعنی جدی از خود ادمیشنام این قدر خوشحال نشده بودم که از دیدن این لطف بچهها خوشحال شدم :) از اون تحویلگرفتهشدنهایی بود که انتظارش رو ادم اصلا نداره و یک دفعه میرسن. ممنون، خیلی ممنون :)
دلم تنگ شده بود برای دیدن محبتهای دوستانه. برای جمعی که بشه توش آروم بود و حرف زد و لذت برد از دوستی. جای همه دوستهای قدیمی خالی :)
□ نوشته شده در ساعت
8:48 PM
توسط واحه