و در آن روز که همه گردآمده بودند، او غايب بود.
و در آن جا که همه به پيشوازش رفتند، او نرفت.
و آن گونه که همه بودنش و ماندنش را خواستند، او نخواست.
او حتي حاضر به ديدنش هم نشد.
پس باز، تنها ماند، تنهاتر از هربار و اين بار متهم نيز....
متهم به فراموشي، متهم به خودخواهي، متهم به سنگدلي.
ولي، هيچ نگفت. دفاعي هم نکرد، حتي نفي هم نکرد....
و هيچکس نفهميد که چطور قلب خود را آتش زد.
و هيچکس نفهميد که چطور دست به قتل روحش زد.
و هيچکس نفهميد که چه کرد....
چرا که او عاشق نبود.
او مادر بود.....
روز بزرگترين عاشق بيدرخواست، بر تمام مادران عالم مبارک.....
..............................................................................................
و خدا مادر را آفريد، چرا که نميتوانست هميشه و در همه جا حضور داشته باشد.
«ناشناس»