از وقتي اين مصاحبه محمود کلاري با جامجم رو خوندم،خيلي ويرم گرفته، يک جوري ّرقص با روياّ را گير بيارم،نگاه کنم..... ديد کلاري خيلي شاعرانه،عاشقانه است، عجيب احساس قشنگي به من داد...
اون دو تا سرو راست قامت؟
آن سروها با آن دو تاي ديگه که در حياط بغلي هستند، به گمانم سر و سري با هم دارند. اينها فقط واسه اينکه بتونند همديگر را خوب ببينند و گاهي اختلاط کنند، اين طور قد کشيدهاند..
همين انار؟
اين واقعا شگفت انگيزه. نظام چيدهمان تنگاتنگ و فشرده دانههايش از اين الفت غريب و حسرت انگيز حکايت ميکنه. هر کدوم از اين دانهها روي ترکيب و فرم ديگري تاثير ميگذارند. اين، آدم رو ديوونه ميکنه...
اگر ليلي افسانهاي را ميديد توي تهران؟
حتما شبيه زنم ليلا بود، وقتي براي اولين بار ديدمش...
و هنرمند؟
کسي که بقيه رو هم به اندازه خودش دوست داره و غذاي روحش رو -حتي اگر خوشمزه هم نباشه- با اونها قسمت ميکنه....