نميدانم، راستش هنوز براي چه نوشتن و حتي چگونه نوشتن تصميمي نگرفتهام، چرا که احساس ميکنم که بهتر است بگذارم هر زمان همه انچه که دارم، خود به جريان بيافتد، روحم را راحت و رها بگذارم، براي رها کردن هر آنچه که در درونش اش است، از يادآوري خاطرههاي کوچک (و حتي مبتذل=پيش پا افتاده) تا بزرگترين حرفهايي که حتي در کلمات نگنجند.....
نميدانم، حتي نميدانم که از خودم ميخواهم بنويسم و يا از حرفهايم براي ديگران و يا از اعتقادات و بحثهايي که در ذهنم است، نميدانم حتي شايد اين دفعه تنها نوشتههايي باشد که بنويسم و ديگر هيچ، اما جدا از راهش، که تصميمي برايش ندارم، در هدفش، اطمينان کاملي دارم....دوست دارم اين وسيلهاي باشد براي ارتباطم با دوستاني که اکنون به صورتي بيش از هر وقت حس ميکنم که تمام زندگيم محتاج و وابسته به اونها شده، حتي بيشتر از آنچه بايد،حتي طوريکه گاه آن احساس امنيت فردي را هم نميکنم، و دوست دارم حالا که بيشتر از هر وقت احساس ميکنم که اطرافم تقريبا در حال کوير شدن است، اين بتواند واحهاي باشد براي آرام گرفتن.....