زماني در حدود ۹-۸ ماه پيش، به انتظار يک ميل، تقريبا يک ماه، هر شب، دو ساعتي را پاي کامپيوترهاي سايت شبانه به انتظار مينشستم.... و اين زماني بود براي آشنايي با وبلاگها. هر چند قبل از اون از طريق بچهها و به خصوص عزيز، با اين جريان آشنا شده بودم، ولي چيزي را که ميخواستم، در آن نمييافتم و در نتيجه تمايل چنداني براي خواندن وبلاگها هم نداشتم، تا اين که در اون زمان، از طريق ليست برگزيدهاي که در آن زمان حودر داشت، با بلاگهايي آشنا شدم که ديگر نتونستم از اونها دل بکنم....
اولين اونها، بلاگ زهرا بود که با اون قيافه ساده و بيشيله پيلهاش، بدجوري مرا جذب کرد. البته مهمتر از اون مدل نوشتن زهرا بود، نوشتني بر پايه يک صداقتِ خاص، که تقريبا اون زمان جاي ديگهاي نميشد پيداش کرد... اون راستي که هنوز هم توي وبلاگش به خوبي به چشم ميخوره و اون صداقتي که بارها من رو قلقلک داده که بهش ميل بزنم و به خاطرش تشکر کنم...(آخه بچه پررو مگه به خاطر تو مينويسن که تشکر کني!!!!)
بعد بلاگ نرگس بود: «ای که از کوچه همسايه ما ميگذری، بگذر کوچه بن بست است، باز خواهی گشت» بلاگي که اول اون عشق و علاقه به زندگيش و جستجويش براي عشق برتر من رو تحت تاثير قرار داد، اما بعد پاسخ پر مهر خود نرگس به ميلي که ميتوان گفت در يکي از متلاطمترين دورههاي زندگيم نوشته بودم.....حيف که ديگر نمينويسد........
و بعد از آنها، دخترک شيطان بود، نوشتههايي با يک سادگي و شيطنت خاص دخترانه، شيطنتي که بيش از اين جذاب بود که بتوان از آن گذشت، تا جايي که حتي ترس از راست بودن حرفهايش و امکان لو رفتن و ديگر ننوشتنش را هم گاه حس ميکردم.....يک زمان يک بحثي بود که آيا واقعا اين نوشتهها بوسيله او نوشته ميشود يا خير، و کليها ميخواستند ثابت کنند که اينها داستاني است بوسيله نويسنده توانايي براي مردم....نميدانم، ولي اصلا هم نوست ندارم يک چنين چيزي را هيچوقت بفهمم، تمام لذت خوندن اون نوشتهها به اينه که فرض کني همه اش واقعيته، نه هيچ چيز ديگه...
اَه که من چه قدر حرف ميزنم، همش دارم از گذشته ميگم، آخه کي به الان ميرسم...آخه نميتونم، نميتونم که مثلا لينک مسيحا را بگذارم و از آرامشي که گاه به من ميدهد ننويسم.... بلاگي که اول تنها به خاطر قداست نامش براي من، سري زدم ولي بعد.... اول حس کردم که دخترک شيطاني است که بزرگ شده، همون صداقت و همون شيطنتها، به خصوص زماني که از خاطراتش ميگفت.... و اما الان ميبينم که تنها شيطنت و صداقتش نيست، بزرگياش و زيباييش....(هر چند، چند روزي است که به پري کوچک غمگيني بدل شده....)