Designed by Aziz

 
 


آخه چه کار کنم، کوچيکه، پر مي‌شه، سر ريز مي‌کنه... تقصير من چيه، دلم همين قدره.... باز من پريشب دچار يکي از همون حمله‌هاي معروف و مشهور احساسيم شدم و اون هم وقتي که در اثر سردرد و کم خوابي و درد دندون يک مقدار قاطي پاطي هم کرده بودم... خلاصه اين که شرمنده، من گاهي اوقات اختيار نوشتن، ننوشتنم دست خودم نيست.... (آخه پسر جان، حالا باز آشناها عادت کردند، دوستان ناديده آخه چه گناهي کردند گير تو افتادند!!!!)
....................................................................................................
خيلي باحاله،‌ من يکي از اون آدمهايي که خيلي دوستشون دارم، دکتر دندونپزشکي است که فکر مي‌کنم تا همين ۲-۳ دندون باقيمانده من رو پر نکنه، شبها نتونه با خيال راحت بخوابه.... ولي آخ، اين قدر اين دوست داشتنيه، اين قدر دوست داشتنيه... اصلا زير دستش يک احساس آرامش خاصي داره، اين قدر با محبت بالا سرت مي‌شينه که احساس مي‌کني تو رو با بچه خودش اشتباه گرفته.... حتي زير دستش خوابت هم ببره، مثل اون ۲-۳ باري که خوابم برده، عصباني که نمي‌شه، هيچي، با يک نازي بيدارت مي‌کنه که بدت نمي‌آد هر ۵-۶ دقيقه يک بار هم شده، خودت رو به خواب بزني.... اين قدر هم آقاست که تمام مشترياش رو تا دم در خروجي مطب بدرقه مي‌کنه... بعد هميشه هم ورد زبونش که آقا مجتبي تو با ۳ بار مسواک و ۲ بار نخ دندون در روز نبايد هم انتظار داشته باشي دندون سالمي برات بمونه!!!! بنده خدا نمي‌دونه که.....
....................................................................................................
نشسته بود يه متن ۳۰-۴۰ صقحه‌اي رو براي کاري ترجمه کرده بود، حالا فهميده که ترجمه همين کتاب رو دو ترم پيش، خودش پاس کرده... بعد سر ترجمه حتي يه لحظه هم به ذهنش نرسيده که اين متنها مي‌تونه آشنا باشه.... بابا اينها دست صنايعي‌ها رو از پشت بستند....




◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘

 

 

www.flickr.com