ميگفت خيلي ّروّ بازي ميکني، خيلي از دستت مطمئني.... و نميدانست که تنها دست عالي نيست که رو ميشود، دست خالي را نيز، گاه بايد ّروّ کرد.... نه به تمناي رحم که براي نمودن واقعيت.....
...................................................................................................
ميگفت گاهي حس ميکنم که اگه هيچ دليلي هم براي نوشتن نداشتم، بعضي نظرها آن قدر برايم ارزش داشت که براي خواندن آنها هم که شده، مينوشتم.... فکر کنم، ّرهاّ براي او هم نظر ميداد....