Designed by Aziz

 
 


اين قدر دلم براي نوشتن تنگ شده که واقعا نمي‌دونم از کجا بنويسم... احتياجم به استراحت که عجيب برايم لازم بود، همراه شد با عدم دسترسي‌ام به اينترنت و به اضافه سرماخوردگي ناجوري که حتي ۵ دقيقه مستمر تمرکز را برايم غيرممکن مي‌کرد و مي‌کند.... و اين ميان، گاه، نيازم به نوشتن بالاتر از حد توان تحملم بود... آنگاه که مي‌ديدم هنوز با ننوشتنم هم، کساني هستند که به اينجا سري بزنند... آن جا که شنيدم ّمجتبي، بنويس لطفاّ(و جه لذتي بردم از شنيدن آن)... آن، گاه، حس غريبه بودنم با زندگي معمولي و پردغدغه قبلي.... وقتي که مي‌ديدم که واقعا بعضي از حرفهام را قادر نيستم که بزنم.... آن حس عشق قشنگي که دوست داشت تو وجود من يواشکي ريشه بدونه، احتياج به حرف زدن و حتي فرياد زدن داشت... و چه لذتي داشت که مي‌ديدم هنوز توان عشق ورزيدنم باقي است.....




◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘

 

 

www.flickr.com