دلم براش تنگ شده بود، براي اون حرفهايي که با هم زده بوديم، نه براي اون حرفها، براي اون حرف زدنها.... مهم نبود چه حرفي بود، مهم حرف زدن بود و با هم بودن، براي اون فکرها، نقشهها، شلوغ کردنها و ساکت بودنها، براي با هم بودنها.... خيلي وقت بود که ديگه از فکرهاش و کارهاش بي خبر بود، اين قدر بي خبر که.... با هم بودن غنيمتي است، حتي اگر چند ساعت، حتي اگر در شلوغي خيابان....
ممنونم....
□ نوشته شده در ساعت
3:45 AM
توسط واحه