Designed by Aziz

 
 


باز دوباره تونستم با او صحبت کنم، اون طوري که دوست داشتم، اون طوري که خيلي وقتها أرزو مي‌کردم ولي خيلي وقت بود که نتونسته بودم.... تونستم که براش بگم از اون چيزهايي که حس مي‌کنم، از اون چيزهايي که براشون زندگي مي‌کنم... تونستم که براش بگم از اون احساس تنهايي که گاهي تمام وجودم رو در بر مي‌گيره... تونستم براش بگم از اون محيطي، از اون جوي که به من زندگي مي‌ده، ولي به ندرت مي‌تونم بهش برسم.... حتي تونستم ازش کمک بخوام.... ولي...




◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘

 

 

www.flickr.com