Designed by Aziz

 
 


ديشب داشتم فرامرز اصلاني گوش مي‌کردم... ياد همدان افتاده بودم و تپه‌هاي عباس آباد.... ياد اون همه شعر و آواز اون شب.... ياد بودن با دوستهايي که.... ياد اون ّشد خزانّ روي اون ديوار کوتاه آجري،‌زير اون بارون... ياد اون ّ يه ديواره، يه ديوارهّ که هر کس يک چند بيتي‌اش رو ياد داشت.... و ياد تمام اون خاطرات اون سفر....




◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘

 

 

www.flickr.com