صبح تو يکي از اين چاله هاي آب بارون ديشب يه پرنده کوچولو نازي داشت آب بازي مي کرد، ديدنش يه حس عجيبي بهم داد، يه لطف نازنين....
******************************************************************
نمي دونم امروز عجيب سرشارم، يه چيزهايي داره اون ته وجودم غل غل مي کنه و همين طور دوست داره بريزه بيرون، فقط نمي دونم چرا امروز هيچکي اين دور و برها نيست بتونم همين طور الکي الکي دوستش داشته باشم، کلي دوستش داشته باشم..... بابا من امروز کلي سر حالم، يکي پيدا شه بريم راه بريم....
□ نوشته شده در ساعت
12:48 AM
توسط واحه