Designed by Aziz

 
 


پرسيد سبزه گره زدي؟
نمي دونم، يه جورهايي يه حس وحشتناکي داشتم، چيزي که بود يه ترسي بود که از آرزو کردن داشتم.. نمي دونم يه حس عجيب تقدس براي اين گره زدن، اين که وقتي مي خواي گره بزني، بايد اون بزرگترين آرزوي اون سالت رو پيدا کرده باشي و با يه حس اطمينان از برآورده شدنش، و من بدون چيزي که مطمئن باشم همه هدفم رسيدن به اونه، نمي خواستم چيزي بخوام... از آرزوي اجباري مي ترسيدم......
جالب بود، حس مي کردم که اين چيزي نيست که الکي و براي سرگرمي باشه، يه حس اطمينان و بزرگي داشت که يه جورهايي بزرگتر از حد تحمل من بود..... هر کار کردم نتونستم خودم رو راضي کنم چيزي بخوام که خودم هم نمي دونستم چيه.....




◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘

 

 

www.flickr.com