خوب به من چه که هيچ کي تو اين دانشگاه اين قدر هم که شده حاليش نيست که زير اين بارون بايد راه رفت نه دويد يا اين که زير بارون بايد راه رفت نه زير چتر يا خيلي چيزهاي ديگه که خيلي کس هاي ديگه حاليشون نيست....خوب دليل نمي شه که به من بخندند... اصلا همينه که هست، من مي خوام خيس شم....
امروز فکر کنم خود بهشت هم تو اين دانشگاه مجسمه... ( به اين مي گن يه آدم جو گرفتهِ بارون و سبزه نديدهِ ذوق زده) ولي مرامي خود اون ادم (که تازه پيامبر هم بود و همه حواسش پيش خدا!!!!) هم تو اون بهشت تنهايي قدم نمي زد.... ):
□ نوشته شده در ساعت
12:10 AM
توسط واحه