سردردي که داره سرم رو مي ترکونه و مني که هنوز نمي خوام تسليم يه برنامه منطقي زندگي بشم.... نمي دونم اين سردرگمي موقعيتهايي که توشم.... موقعيتهايي که ازشون در نيامدم و شايد هم نمي خوام که در بيام.... يه سري انتظارهاي تعريف نشده که بيشتر انرژي فعالم رو ازم مي گيرن.... و من معتاد به چيزي که خودم هم تعريفي از اون ندارم، معتاد به وابستگي..... وابستگي شديدي که يک بار برام ميگفت که تو يه دفعه غرق مي شي در اون چيزي که مي خواي بي اين که فرصت شناختش رو به خودت بدي.... و من در جستجوي.......
□ نوشته شده در ساعت
4:03 AM
توسط واحه