Designed by Aziz

 
 


۱) اون دفعه قبل نوشتنم (يا در واقع همون عکس گذاشتنم) فقط به خاطر حسي خوبي بود که کوه بهم داده بود و ماهش، عکس هيچ ربطي بهش نداشت.....
اصلا بايد يه عکس بي ربطتر مثلا عکس يه بوقلمون آمريکايي در حال قدم زدن تو خيابون، مي گذاشتم، بعد عمرا هيچ کي نمي پرسيد کو کوهش!!!!

۲) من که هيچي نفهميدم، يعني هيچ چي حل نشد، آخرش نتونستم تو اين، به قول گيگيلي، محاکمه خودم هيچ کس نتونست يه دليلي بياره که هيچ کس رو راضي کنه... ترس از تظاهر و ترس از نبودن اون چيزي که حس مي کني هست، از يک طرف، و اون حسي که برات از چيزهاي ديگه مي گه از يک طرف..... مي ترسم، جدا مي ترسم يه روز بفهمم که همه چي يه بازي کامل و از پيش تعيين شده اي بوده که خودم رو هم در برگرفته، يه حسي شبيه نمايش ترومن.....

۳) هر چي تو اين يه صفحه اي که اين جا بازه، دنبال گشتم يه نوشته به درد بخور ببينم، هيچي پيدا نکردم.... جدا دارم به اين نتيجه مي رسم که اين جا خيلي مزخرفه... واقعا نمي دونم همين ۶-۵ نفر که مي ان اينجا،‌ چي رو مي خوان بخونن؟




◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘

 

 

www.flickr.com