Designed by Aziz

 
 


دارم از خواب مي ميرم، وقتي که يادت بره کلاسي داري که بايد (استثناعا) بري، بعد با خيال راحت بشيني بي خوابي نگاه کني، بعد (متاسفانه) صبح همين طوري الکي از خواب بپري و الکي تر از اون يادت بياد که بايد بري سر کلاس... يه دو ساعته هم هست که همين جا نشستم و دارم وبلاگ گردي مي کنم... اين تو اون بازه هاي زندگيم که اون چرخ زندگي دست خودم نيست و خودش براي خودش چرخ مي زنه، يکي از بهترين راههاييه که همه چي رو فراموش کنم و بذارم چرخ بزنه.... نمي دونم هيچي باز سر جاي خودش نيست و اين خواب هم که بقيه چيزها رو از سر جاش خارج کرده..... از اون ور وقتايي هم که اين قدر خوابم مي آد براي اين که يه کم حالم بهتر بشه، به همه چي متوسل مي شم به جز خوابيدن.... نتيجه کلي اين که خودم هم نمي فهمم که چي شد که اين جوري شد....




◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘

 

 

www.flickr.com