به خاطر يک دوست و به خاطر خيلي دوستهاي ديگر.... به خاطر اون رويه اجتماعي خودم.... و به خاطر نظم.....
از دو ماه بيشتر مي شه که اين وبلاگ نازنين رو از دست داده بودم... آخه.... وبلاگ برام يه حجم عاطفي داشت، براي اون لايه درونيم.... چيزي که اين دو ماه ترجيح مي دادم، و مي دهم، که جاي ديگري.... بگذريم....
ولي اون لايه رويي زندگي.... جايي که هنوز هم خيلي وقتها، خيلي چيزها رو به جاي حس کردن، به جاي ديدن، مي نوشتم... فقط نمي دونم،چرا براي زندگي اجتماعيم، براي اين جا بودن و يا حتي براي با دوستهام بودن، کم حوصله تر از اون بودم که بتونم بنويسم... مي نشستم، بنويسم... همه چيزهايي که مي خواستم فرار مي کرد.... مي نوشتم، زياد هم مي نوشتم... ولي نه براي اين جا.. براي دلِ دلِ دلِ خودم....
الان هم نمي دونم.... اميدوارم بشه... اميدوارم دوباره بتونم اون نظم رو پيدا کنم... نظمي بيروني که لازمه خيلي چيزهاست.... نمي دونم، شايد حتي ارامش.....
□ نوشته شده در ساعت
6:45 AM
توسط واحه