.....دوش ديوانه شدم عشق مرا ديد و بگفت
آمدم، نعره مزن، جامه مدر هيچ مگو
گفتم اي عشق من از چيز دگر مي ترسم
گفت « آن چيز دگر نيست دگر هيچ مگو
من به گوش تو سخن هاي نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلي جز که به سر هيچ مگو»
□ نوشته شده در ساعت
4:21 AM
توسط واحه