از همون روز که با اون همه آدم ريختيم بيرون و يه چند ساعتي با هم بوديم و به همه خوش گذشت و خودم هم نفهميدم که چي شد که هر کاري کردم نتونستم اون چيزي که مي خوام باشم و نتونستم از بودن با اون همه دوست خوب لذت ببرم.... از همون روز هي مي خوام بنويسم، و هي نمي شه نوشت.... دوباره نوشتن بعد از اين همه مدت يک کم خيلي سخته.....
□ نوشته شده در ساعت
2:51 AM
توسط واحه