Designed by Aziz

 
 


حسهام بد جوری ریختن بهم... رفته بودم کوه... ولی نمی تونستم نفس عمیق بکشم... نمی تونستم خودم رو رها کنم توی یه بی نهایتی که حس نشه.... صبح که داشتم می رفتم فکر می کردم فردا می نویسم که کوه .... ولی نمی دونم... گاهی کوه هم کوه نیست.. نمی تونه آزادت کنه... نمی گذاره حس کنی جدایی از همه این چیزها که هست... نمی دونم... شاید اون قدر هم بد نبود.... شاید همون ده دقیقه کوتاه تنهایی نزدیک ابشار و اون حس خوب بتونه توجیه کنه همه چیز رو.... نمی دونم.....




◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘

 

 

www.flickr.com