Designed by Aziz

 
 


وقتي که اين همه درگيري ذهني و روحي بزرگترها رو مي بيني که توي کوچيکترين مساله هايي که وجود داره اين طوري مشغولن..... نمي دونم... ترسناکه... ترسناکه از دست دادن همه اون محبتي که هنوز بين ماها وجود داره.... ترسناکه فکر کردن به بزرگ شدن مثل آدم بزرگهاي اطراف... ترسناکي که حتي نمي شه ردش کرد... نمي شه چشم بست روش و گفت ّ من، من فرق مي کنم...ّ نمي دونم.... وقتي دور و برت رو نگاه مي کني و مي بيني که خيلي خيلي ساده به خاطر کارهاي روزمره کلي بين دوستيهايي که خيلي روشون حساب مي کردي اين قدر فاصله افتاده.... اين قدر حتي تماسها محدود شده به باز هم همون کارهاي روزمره... نمي دونم.... اينه که مي ترسوندت... اينه که نمي ذاره مطمئن باشي به فرق کردنت.... به جدا بودنت.... وقتي که مي بيني اونهايي هم که به نظرت فرق مي کردن.....
نمي دونم... محبت... دوست بودن بدون دليل با کلي آدم دوست داشتني.... گروه هاي دوستي.... يه سري چيزها هست... نمي دونم.....

شايد اين ننوشتن ها و وقت کم آوردن براي نوشتن هم جزئي از اين فرآيند بزرگ شدنه.. نمي خوام........




◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘

 

 

www.flickr.com