Designed by Aziz

 
 


يه مسافرت کوچيک و دوست داشتني... دوست داشتني نه براي تمام لحظات که بعضي وقتها خيلي دوستيها تحت تاثير استعداد و هوش و قدرت استدلال افراد قرار مي گرفت.. نه براي لحظاتي که فرد حاضر نبود  قدرت استدلالش رو فدا کنه ( به جز يک بار که از منطق و استدلال متنفر شدم).... نمي دونم... اون قدر مهم نبود.... واقعا اون قدر مهم نبود.... و هر چه استدلال بيشتر، حس کمتر...
دوست داشتني براي همون لحظاتي که، کم، ولي حرف زديم... دوست داشتني براي همون وقتي که رفتيم بيرون.... دوست داشتني حتي براي متارنه اي ( بر وزن مشاعره) که حتي اون موقع تو اطاق نبودم... دوست داشتني براي دونه دونه توتهايي که تکونديم، يا کنديم... توتهايي که اين بار توت دوست داشتم، براي اولين بار.... دوست داشتني براي تک تک اون فندق هايي که با دندون شکستيم... دوست داشتني براي اون حرف زدن پاي رودخونه اي که جاري نبود... دوست داشتني براي حضور دوستهايي که حتي يادشون بود از نمره فيزيک من بپرسند ( فوق العاده حس خوبي به من داد...) دوست داشتني براي اون احوال پرسيدنها... براي اون حس هاي خوبي که بود.... براي همه اون دوست داشتنيها......




◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘

 

 

www.flickr.com