نوشتني دارم ولي بس که مثل اين ادم هاي احمق (کاملا جدي مي گم) نشستم چرت و پرت خوندم، الان يک کم چشمهام داره چپ اندر قيچي مي بينه.... اون هم خوندن يه سري چيزها که فکر کنم، يه سري بحث مسخره است که تو اين چند سال اخير هم وجود داشته... واقعا نمي فهمم.... فکر کنم بحث يک کم که نه، خيلي جدا از اين چيزهاست... بگذريم.... از ديروز
حس جستجو براي پيدا کردن کسي که بتوني باهاش حرف بزني.... کسي که متوجه زمان نشي... کسي که بتونه ارومت کنه... نه که بخواد بزور (از سر لطف و دوستي) ارومت کنه ... خود حرف زدنش ارومت کنه..... حالا هر حرفي.... خود اون ارتباط.... خود معاشرت..... و يافتن.....