يه مهموني خانوادگي که يه جورهايي به زور بري و بعد کلي حس خوب.... حس دوست داشتني بازي کردن و خوب بودن با دختر دايي کوچولوي دوست داشتني ام...... پيدا کردن کلي حس دوست داشتني مشترک تو دوستيهاي آدم.....
يه با يه دوستي که چندين ساله ازش بي خبري... حتي اگه فقط در حد همين حرف هاي روزمره چطوري چه خبر...... خيلي خوشحال شدم.....
با يک نگراني...... نگراني خوب بودن يک دوست....... خوب بودن و يا نبودني که خودت رو توش موثر و يا گناهکار بدوني...... نگراني...... خوب باشي....... خيلي خوب.....