نشستم و کلی حس نوستالژیک وبلاگی پیدا کردم.... مگه همین نوستالژیها پیدا بشه منو مجبور کنه بنویسم... نمی دونم... همیشه همینجور تو ذهنم مینویسم ولی این جا....
مهم نیست.... به هر حال دارم مینویسم و دارم آهنگ این وبلاگ رو گوش میدم و دارم میفهمم چرا آدم با این آهنگ نوشتنش میگیره... قبول نیست که من از هر تقریبا 200 دفعه که این وبلاگ رو باز کنم، یه بار آهنگش رو بشنوم....
به دورهای دارم فکر میکنم که برای وبلاگ نوشتن میرفتم کافینت... برام مهم بود... الان هم هست، ولی... نمی دونم.... شاید این هم از بزرگ شدنه که آدمها برای کارهایی که دوست دارند وقت نمیذارن، حتی اگه وقت داشته باشن.... به هر حال من این جا رو دوست دارم و همه خوانندههاش رو (اگه هنوز کسی باشه)...