دوستهایی که بیشتر با من بودن می دونن که دوست ندارم خیلی شدید از کسی انتقاد کنم و همیشه سعی می کنم که راهی پیدا کنم و اشتباهات افراد رو توجیه کنم و بعد هم ببخشمشون… معمولا هر اشتباهی رو… حتی در قبال همه این کثیف کاریهایی که تو جامعه سیاسی فعلیمون هست، کم پیش می آد که حاضر شم بهشون فحش بدم… ولی بضی چیزها بدجوری خون آدم رو جوش می آرن… سه سال پیش 5 روز محرم افتاد تو عید… تمام مغازه ها رو مجبور کردن که از این شعارها بزنن که شیعیان، محرم، عید ندارند… حتی در کمال بی چشم و رویی چراغ های حرم رو وقت سال تحویل خاموش روشن نکردن* که یک وقت خدای نکرده لحظه سال تحویل نزدیک حرم کسی خوشحال نشه (که نتیجه اش این شد که در لحظه تحویل سال به جای تبریک عید به مامان بابام با آقای ریشوی جلوییم کارمون به دعوای لفظی بکشه) بعد حالا همون شیعیان که محرم عید نداشتن، در محرم، 22 بهمن دارن… (هر جند به هر حال خیلی خوشحالم که وسط این حجم روضه و گریه، یک کم آهنگ دوست داشتنی از رادیو تلویزیون پخش می شه… بدیش اینه که می بینی همون چیزی رو که دوست داری، نه به خاطر دوست داشتن تو، که به خاطر سیاسیت کثیف خودشون دارن بهت میدن) بگذریم که این ها امام چهارمشون رو هم به انرژی هسته ای فروختن.. هر سال این روز هنوز همش روضه بود تلویزیون، امسال چنان بگو و بخند و اهنگی که نگو... ما که بدمون نمی آد، اون ها هم که بدشون می آد خودشون دارن آهنگ پخش می کنن... پرتقال فروش کو پس؟
*درست لحظه تحویل سال چراغ های حرم تو مشهد برای یک لحظه خاموش و تو سال بعد روشن می شه که نشونه تحویل ساله و برای من لحظه خاطره انگیز تمام عیدهای بچگیها تا الان رو با خودش داره…
□ نوشته شده در ساعت
2:26 AM
توسط واحه