نمدونم چرا هر شب که دمپایی هام رو در می ارم که موقع راه رفتنم این هم خونه ای نازنین بیدار نشه، یاد تیستوی سبز انگشتی می افتم... تو بچگی هام اولین کسی بود که دمپایی هاش رو در آورد که یواشکی از خونه بره بیرون... هاکلبری فین و اینها بعدا همه از اون تقلید کردن.... :)
* پارسال که تو نمایشگاه کتاب دیدم هنوز هم داره با ترجمه لیلی گلستان چاپ می شه خیلی خوشحال شدم... حس یافتن نقطه مشترک با نسلی که از خیلی چیزهاشون سر در نمی ارم... :)
□ نوشته شده در ساعت
9:39 PM
توسط واحه